خدایا مهمانم باش
به صرف یك قهوه تلخ
وقتش رسیده طعم دنیایت رابدانى
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست همیشه همین گونه بوده
برو اما من پشت سرت نه دست
که دل تکان می دهم
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
مرا بسوزانيد
و خاکسترم را
بر آبهای رهای دریا بر افشانید
نه در برکه
نه در رود
که خسته شدم از کرانه های سنگواره
و از مرزهای مسدود
باغی که در آن آب هوا روشن نیست
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راستگوی و یکرو نبود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
زن زندگیست و مرد امنیت
و چه خوب می شود وقتی
مردی تمامِ مردانگیش را
خرجِ امنیتِ زندگیش كُند
و چه زیبا می شود وقتی زنی
تمامِ زندگیش را
خرجِ غرورِ امنیتش كُند
منو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن
تمومه واژه ها رو تو ذهنت دقدقه کن
بذار تکثیر نگاه تو بشم بانو
اسم حقیرمو رو زبونت لقلقه کن
تو با افق ؛ توافق می شوی
من با افق ؛ منافق!
می بینی ؟ حتی در بازی با کلمات هم
تواز من بهتری
مرد بغض نمیکند…
مرد گریه نمیکند…
مرد نمی شِکند…
فقط سیگاری روشن میکند و آرام و
بی صدا لابلای دود عاشقو نه هاي من...
ادامه مطلبما را در سایت عاشقو نه هاي من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : marziy1381o بازدید : 4 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:46